وقت هايي كه مثل ديروزو امروز مريضم و تموم تنم درد ميكنه بيشتر از هميشه دلم واسه مامانم تنگ ميشه، دلم ميخواست تو خونه مامانم دراز ميكشيدم و مامان خوبم بهم ميرسيد اون برام سوپ ميزاشت، مرغ اب پز ميكرد، كدو اب پز ميكرد هي چپ و راست از تو اشپزخونه يه چيزي مياورد كه من بخورم
ولي خب نيست ديگه، نزديكم نيست، خودم بايد مثل ديروز شال و كلاه كنم برم ماهيچه و شلغم بخرم سوپِ شلغم درست كنم بخورم
از شنبه احساس كوفتگي داشتم شبش هم رفتيم كنسرت سَمي بيگي و توي كلاب شلوغ و گرم بيرون كه اومديم سررددددد ديگه حسابي كارم ساخته شد، كل ديروز رو به قول ببعي لالا ديشبم شوهر جونم اومد گفت پاشو ببرمت بيرون از صبح خونه بودي گفتم نميخواد تو خسته اي گفت نهههه حتما بيا بريم با ماشين ميريم دور ميزنيم لباس عوض نكن!
منم يه كت بلند مشكي رو لباس تو خونه ايم پوشيدم و رفتيم خيابوناي چراغوني و كريسمسيِ شهرمون رو تماشا كرديم تا رسيديم به Rodeo Drًجلوي مغازه بيژن!
شوهر ماشينو نگه داشت گفت حتما بايد يكم پياده روي كنيم گفتم اگه بميرم هم با اين شلوار تو خونه ايه مخمل ابي كمرنگِ بيريخت پياده نميشم اينا رو با جديت تمام ولي با خنده ميگفتم اونم فكر ميكرد شوخي ميكنم اومد در سمت منو باز كرد كمربند ماشينو باز كرد بغلم كرد منم مثل كش درااااز شده بودم نميخواستم پياده شم، ولي واقعا جونِ مقاومت نداشتم پياده شدم گفتم تا عمر دارم نمي بخشمت پيمان!!
خلاصه آقو ما ديشب تو گرون ترين خيابونِ دنيا در كمال ريلكسي (بجز ٢٠ ثانيه اول كه خردِ خاك شير شدم) با شلوار تو خونه اي يه نيم ساعت پياده روي كرديم هوا انقدر عالي بود مِه داشت و آهنگ هاي كريسمسي پخش ميشد، پيمانِ نامرد هم هر از گاهي يه تيكه به تيپِ خوشگل و فَشِنِ من مينداخت، ديگه گولشو نميخورم با ماشين يا پياده من ديگه با لباس تو خونه اي بيرون نميرممممم، توصيه ميكنم گول زبان چرب و نرم شوهر يا دوس پسرتون رو نخورين شلوار بيرون تنتون كنين كه مثل من له له نشين