Valentine 2015

من ادمي ام كه دوس دارم همه مناسبت هاي خوب رو جشن بگيرم تولد ها سالگرد ها سالروز اتفاق هاي خوب هالووين ولنت..... اين اخري رو نمي دونم

دوسش داشتم ولي چند ساليه برام خيلي بي معني شده، به پيمان هم گفتم نه كادو و گل ميخوام نه انتظار كادو داشته باش، به نظر من! فقط و فقط نظر شخصيمه ادم ها بايد هر روز همديگه رو دوست داشته باشن، هر روز به هم عشق بدن با خريد يه شاخه گل يه بسته شكلات يه كادو حالا اندازش به خودشون مربوطه ، اونجوري همديگه رو دوس داشته باشن نه اينكه فشار و استرس بزارن روي يه روز خاصي و همه اين كارا رو بكنن

واسه شما رو نمي دونم ولي واسه من خيلي fake و مصنوعيه، مخصوصا الان كه بيشترش براي پز و رو كم كني و چشم و هم چشمي تو فيس بوك و اينستاگرام گذاشته ميشه، اصلا قشنگ نيست ، متن هاي زير عكس ها هم كه ديگه وااااااويلااااا (مادر بگريد) 

جدا از بعضي از اين لوس بازيا، بعضي ادم ها هم هستن كه واقعا همديگه رو دوس دارن نه فقط اون روز ، هر روز، و اين خيلي قشنگه ، عشقي كه احتياج نيست هي از بودنش جار بزني، وقتي يكي شما رو مي بينه از انرژي كه دارين از احساس راحتي و ارامشي كه با بودن كنار اون ادم دارين بقيه هم متوجه ميشن چقدر عاشق و شادين

همه اينا به كنار، روز عشق شما عشق هاي مهربووووون و دوس داشتنيه من مبارككككك اميدوارم هررررر روز زندگيتون ولنتاين باشه، ميدونين كه چقدر دوستون دارم و برام وجودتون عزيزه 

يه بوس و بغل گندهههههههههه

Sunday funday

تو كار واش نشستيم منتظريم ماشينمون تميز شه بياد بيرون گفتم بيام يه آپي هم بكنم، ديروز رفته بوديم big bear يه شهر دو ساعتيه ماست كه برف مياد و كابين هاي چوبي داره اجاره ميكني و برف بازي و اسكي و اين چيزا

البته ما يهويي ساعت ٨ و نيم صبح كه بيدار شديم تصميم گرفتيم بريم اماده شديم سريع اول يه كافي و صبحونه زديم و تو راه وقتي راه افتاديم يهو گفتم پيمان ببينيم بابات اينا اگه جايي دعوت نيستن و برنامه اي ندارن اونام بيان

كه سريع زنگ زدم و ديدم نه كاري نداشتن و خونه بودن، اونام اومدن رفتيم خيلي خوب بود، يه ميني مسافرت يه روزه ، كلي برف ديديم و برف بازي كرديم ناهار هم يه پيتزاي پرملات :)) و داغ زديم به بدن و اومديم خونه

امروزم صبح رفتيم بازار هفتگي مثل هميشه، بعد كلي لباس داشتيم ريختيم تو ماشين و تا لباسا خشك بشه اومديم كارواش كه ماشين رو هم تميز كنيم

مامانم هم بد نيست فقط بايد استراحت كنه تا دستش جوش بخوره خوب بشه، البته مامان ها رو كه ميشناسين با كلمه استراحت مشكل دارن بايد عصباني بشي تا حرف گوش بدن :دي 

*دوست خواهرم كه دوست من هم ميشه قراره يه ويكند از كانادا بياد پيشم، خيلي دختر خوبيه ، ايتالياييه و با خواهرم يه موقع ارايشگر شدن و تو يه مدرسه بودن، بايد فكر كنم دو روزي كه اينجاس mp3 همه جا ببرمش

اخر هفته شما چطور بود؟ چه كردين؟ كجاها رفتين؟ 

Feeling useless

هيچي بدتر از اين نيست كه بابا مامانت مريض باشن و تو نتوني كاري براشون بكني

مامانم چند روز پيش از حال ميره و مي افته زمين دست و شونه اش درد ميكرد تنهايي رفته دكتر و با زبون بيزبوني يه جوري حاليشون كرده از دستش عكس گرفتن و گفتن بره خونه

دستش كبود شده دو روزه از دكتر زنگ زدن كه بره اونجا ولي كسي رو نداشت باهاش بره، خواهر بزرگه و بچه هاش شديدا مريضن، خواهر وسطي هم بچه هاشو ميزاره مهد ميره سر كار! منم كه بي خاصيت ترين بچه روي زمين

استخون شونه اش شكسته و امروز بيمارستان بود تا دكتر ببينه

نه جايي هست كه بشه گچ گرفت نه اونقدر بده كه جراحي بشه فقط يك ماه استراحت تا جوش بخوره

ميخوام بميرممم انقدر حس بدي دارم انقدر احساس بي خاصيتي دارم

هيچ وقت واسش هيچ كاري نكردم، دو شب پيش بليط خريدم كه عيد بياد يه ماه پيشم بمونه، حالا نميدونم مي تونه با اين وضع بياد يا نه

هوووووووفففففففف بغض داره خفم ميكنه، اگه مامانتون كنارتونه و هر وقت بخواين مي تونين ببينينش شما خوشبخت ترين ادم روي زمينين

سلام سلام صد تا سلام

من هي ميخوام بيام بنويسم ولي ميگم اخه خبري نشده كه، چي بنويسم، روزا ميان و ميرن ، برنامه خاصي نيست سر كار و خونه اخر هفته ها هم مهموني، اين هفته خيليييي هفته پر از استرسي بود، يه دادگاه خيلي مهم داشتيم كه جريان داره بعدا وقتي تموم شد ميگم چي بوده جريان، فعلا نتيجه اش مونده تا دادگاه بعدي دو هفته ديگه

از طرفي سر كار خيلي كارام زياد شده، دختر جديده كه استخدام كرديم خوبه ولي بي خياله مثلا بهش ميگي اين كارو بكن مربوط به يه مريضي ميشه كه قرص رقيق كننده خون ميخوره و خيلي مهمه، ميگه اوكي بعد همچنان كار قبلي كه انجام ميداده رو ميكنه، كاري كه اصلا مهم نيست، بعد يهويي ميشه بعدازظهر ميگم اون درست شد ميگه نه الان ميكنم :| بعد ميگم مهم بود خب بايد صبح انجام ميشد ميگه نگفتي مهم بود وگرنه من صبح درستش ميكردم، هر كاري رو كه اشتباه انجام ميده ميگه نگفته بودي، اين ميره رو اعصابم كه از يه طرف اشتباه اون مي افته گردن من ! از طرف ديگه اينكه مسئوليت قبول نميكنه اذيتم ميكنه، اشتباهش رو قبول نميكنه هي باهات كل كل ميكنه، يه هفته پيش رييسم قاطي كرد بهش گفت همه چي رو كه نبايد من و سونيا بهت بگيم خودت سه ماهه اينجايي ياد بگير كه كلي بهش بر خورد و ناراحت و گريه، ميخواست بزاره بره :| 

ولي فرداش اومد سر كار، هنوزم مياد، من چون خودم خيلي جوش ميزنم مخصوصا وقتي مساله  مربوط به مريضامون ميشه، نمي تونم بي خياليشو درك كنم، فقط ميگم خدايا صبررررررر بده بهم

چقدر غر زدم، دو تا ارزوي خوب بكنم، يكي واسه خواهري خوشگلم مريم اينجا كه چند روز ديگه ني ني كوچولوش بدنيا مياد اميدوارم زايمان راحتي داشته باشي خواهري مي بوسمت يه عالم عشق و انرژي مثبت و دعاهاي خوب مي فرستم برات و اين روزها بيشتر به يادتم

يه ارزوي موفقيت و شادي هم واسه دخملي جونم تو اين فصل جديد زندگيشون، اميدوارم همه چي حتي بهتر از اوني بشه كه فكرشو ميكردين

من امشب مهمون دارم مهمونام هم ازم اش رشته خواستن، برم دست به كار شم، بووووس ، بچه ها دعا واسه من يادتون نره، اين مساله دادگاه خيلي مهمه برامون ، مرسي از لطفتون